ارسال پاسخ
تعداد بازدید 43
نویسنده پیام
mohabat آفلاین

کاربر ویژه

ارسال‌ها : 118
عضویت: 1 /7 /1392
سن: 99
تشکرها : 18
تشکر شده : 47
دعاي عرفه
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَيْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا آَصُنْعِهِ ستايش خاص خدايى است آه نيست براى قضا و حكمش جلوگيرى و نه براى عطا و بخششش مانعى و نه مانند ساخته اش صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ ساخته هيچ سازنده اى و او است بخشنده وسعت ده آه آفريد انواع گوناگون پديده ها را و بِحِكْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفى عَلَيْهِ الطَّلايِعُ وَلا تَضيعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ به حكمت خويش محكم ساخت مصنوعات را طلايه ها(ى عالم وجود) بر او مخفى نيست و امانتها در نزد او ضايع نشود جازى آُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ آُلِّ قانعٍ وَراحِمُ آُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ پاداش دهنده عمل هر سازنده و سامان دهنده زندگى هر قناعت پيشه و مهربان نسبت به هر نالان ، فروفرستنده الْمَنافِعِ وَالْكِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ هر سود و بهره و آن آتاب جامع آه فرستادش بوسيله نور آن نور درخشان و او است آه دعاها را شنواست وَلِلْكُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ وَلِلْجَبابِرَةِ قامِعٌ فَلا اِلهَ غَيْرُهُ وَلا و گرفتاريها را برطرف آند و درجات را بالا برد و گردنكشان را ريشه آن سازد پس معبودى جز او نيست و شَىْءَ يَعْدِلُهُ وَلَيْسَ آَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصيرُاللَّطيفُ الْخَبيرُ چيزى با او برابرى نكند و چيزى همانندش نيست و او شنوا است و بينا و دقيق و آگاه وَهُوَ عَلى آُلِّشَىْءٍ قَديرٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَرْغَبُ إِلَيْكَوَاَشْهَدُ بِالرُّبُوبِيَّةِ لَكَ و او بر هرچيز توانا است خدايا من بسوى تو اشتياق دارم و به پروردگارى تو گواهى دهم مُقِرّاً بِاَنَّكَ رَبّى وَ اِلَيْكَ مَرَدّى اِبْتَدَاْتَنى بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ اَنْ اَآُونَ اقرار دارم به اينكه تو پروردگار منى و بسوى تو است بازگشت من آغاز آردى وجود مرا به رحمت خود پيش از آنكه باشم شَيْئاً مَذْآُورا وَخَلَقْتَنى مِنَ التُّرابِ ثُمَّ اَسْكَنْتَنِى الاْصْلابَ آمِناً چيز قابل ذآرى و مرا از خاك آفريدى آنگاه در ميان صلبها جايم دادى و ايمنم ساختى لِرَيْبِ الْمَنُونِ وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنينَ فَلَمْ اَزَلْ ظاعِناً مِنْ از حوادث زمانه و تغييرات روزگار و سالها و همچنان همواره از صُلْبٍ اِلى رَحِمٍ فى تَقادُمٍ مِنَ الاْيّامِ الْماضِيَةِ وَالْقُرُونِ الْخالِيَةِ لَمْ صلبى به رحمى آوچ آردم در ايام قديم و گذشته و قرنهاى پيشين تُخْرِجْنى لِرَاْفَتِكَ بى وَلُطْفِكَ لى وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ فى دَوْلَةِ اَئِمَّةِ و از روى مهر و راءفتى آه به من داشتى و احسانت نسبت به من مرا به جهان نياوردى در دوران حكومت پيشوايان الْكُفْرِ الَّذينَ نَقَضُوا عَهْدَكَ وَآَذَّبُوا رُسُلَكَلكِنَّكَ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى آفر آنان آه پيمان تو را شكستند و فرستادگانت را تكذيب آردند ولى در زمانى مرا بدنيا آوردى آه سَبَقَلى مِنَ الْهُدَى الَّذى لَهُ يَسَّرْتَنى وَفيهِ اَنْشَاءْتَنى وَمِنْ قَبْلِ ذلِكَ پيش از آن در علمت گذشته بود از هدايتى آه اسبابش را برايم مهيا فرمودى و در آن مرا نشو و نما دادى و پيش از رَؤُفْتَ بى بِجَميلِ صُنْعِكَ وَسَوابِغِ نِعَمِكَ فابْتَدَعْتَ خَلْقى مِنْ مَنِىٍّ اين نيز به من مهر ورزيدى بوسيله رفتار نيكويت و نعمتهاى شايانت آه پديد آوردى خلقتم را از منى يُمْنى وَاَسْكَنْتَنى فى ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَيْنَ لَحْمٍ وَدَمٍ وَجِلْدٍ لَمْ ريخته شده و جايم دادى در سه پرده تاريكى (مشيمه و رحم و شكم ) ميان گوشت و خون و پوست تُشْهِدْنى خَلْقى وَلَمْ تَجْعَلْ اِلَىَّ شَيْئاً مِنْ اَمْرى ثُمَّ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى و گواهم نساختى در خلقتم و واگذار نكردى به من چيزى از آار خودم را سپس بيرونم آوردى بدانچه سَبَقَ لى مِنَ الْهُدى اِلَى الدُّنْيا تآمّاً سَوِيّاً وَحَفِظْتَنى فِى الْمَهْدِ طِفْلاً در علمت گذشته بود از هدايتم بسوى دنيا خلقتى تمام و درست و در حال طفوليت و خردسالى صَبِيّاً وَرَزَقْتَنى مِنَ الْغِذآءِ لَبَناً مَرِيّاً وَعَطَفْتَ عَلَىَّ قُلُوبَ در گهواره محافظتم آردى و روزيم دادى از غذاها شيرى گوارا و دل پرستاران را الْحَواضِنِ وَآَفَّلْتَنى الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَ وَآَلاَْتَنى مِنْ طَوارِقِ الْجآنِّ بر من مهربان آردى و عهده دار پرستاريم آردى مادران مهربان را و از آسيب جنيان وَسَلَّمْتَنى مِنَ الزِّيادَةِ وَالنُّقْصانِفَتَعالَيْتَ يا رَحيمُ يا رَحْمنُ حتّى نگهداريم آردى و از زيادى و نقصان سالمم داشتى پس برترى تو اى مهربان و اى بخشاينده تا اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْكَلامِاَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابغَ الاِْ نْعامِ وَرَبَّيْتَنى آنگاه آه لب به سخن گشودم و تمام آردى بر من نعمتهاى شايانت را و پرورشم دادى زايِداً فى آُلِّ عامٍ حَتّى إ ذَا اآْتَمَلَتْ فِطْرَتى وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتى اَوْجَبْتَ هرساله زيادتر از سال پيش تا آنگاه آه خلقتم آامل شد و تاب و توانم به حد اعتدال رسيد واجب آردى عَلَىَّ حُجَتَّكَ بِاَنْ اَلْهَمْتَنى مَعْرِفَتَكَ وَرَوَّعْتَنى بِعَجائِبِ حِكْمَتِكَ بر من حجت خود را بدين ترتيب آه معرفت خود را به من الهام فرمودى و بوسيله عجايب حكمتت به هراسم انداختى وَاَيْقَظْتَنى لِما ذَرَاْتَ فى سَمآئِكَوَاَرْضِكَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِكَ و بيدارم آردى بدانچه آفريدى در آسمان و زمينت از پديده هاى آفرينشت وَنَبَّهْتَنى لِشُكْرِكَ وَذِآْرِكَ وَاَوجَبْتَ عَلَىَّ طاعَتَكَ وَعِبادَتَكَ و آگاهم آردى به سپاسگزارى و ذآر خودت و اطاعت و عبادتت را بر من واجب آردى وَفَهَّمْتَنى ما جاَّءَتْ بِهِ رُسُلُكَ وَيَسَّرْتَ لى تَقَبُّلَ مَرْضاتِكَ وَمَنَنْتَ و آنچه رسولانت آورده بودند به من فهماندى و پذيرفتن موجبات خوشنوديت را برايم آسان آردى عَلَىَّ فى جَميعِ ذلِكَ بِعَونِكَ وَلُطْفِكَ ثُمَّ اِذْ خَلَقْتَنى مِنْ خَيْرِ الثَّرى لَمْ و در تمام اينها به يارى و لطف خود بر من منت نهادى سپس به اينكه مرا از بهترين خاآها آفريدى تَرْضَ لى يا اِلهى نِعْمَةً دُونَ اُخرى وَرَزَقْتَنى مِنْ اَنواعِ الْمَعاشِ راضى نشدى اى معبود من آه تنها از نعمتى برخوردار شوم و از ديگرى منع گردم بلكه روزيم دادى وَصُنُوفِ الرِّياشِ بِمَنِّكَ الْعَظيمِ الاْعْظَمِ عَلَىَّ وَاِحْسانِكَ الْقَديمِ از انواع (نعمتهاى ) زندگى و اقسام لوازم آامرانى و اين بواسطه آن نعمت بخشى بزرگ و بزرگترت بود بر من و آن احسان ديرينه ات بود اِلَىَّ حَتّى اِذا اَتْمَمْتَ عَلَىَّ جَميعَ النِّعَمِ وَصَرَفْتَ عَنّى آُلَّ النِّقَمِ نسبت به من تا اينكه تمام نعمتها را بر من آامل آردى و تمام رنجها و بلاها را از من دور ساختى لَمْ يَمْنَعْكَ جَهْلى وَجُرْاءَتى عَلَيْكَ اَنْ دَلَلْتَنى اِلى ما يُقَرِّبُنى باز هم نادانى و دليرى من بر من جلوگيرت نشد از اينكه راهنماييم آردى بدانچه مرا به تو نزديك آند اِلَيْكَ وَوَفَّقْتَنى لِما يُزْلِفُنى لَدَيْكَ فَاِنْ دَعَوْتُكَ اَجَبْتَنى وَاِنْ سَئَلْتُكَ و موفقم داشتى بدانچه مرا به درگاهت مقرب سازد آه اگر بخوانمت پاسخم دهى و اگر بخواهم از تو اَعْطَيْتَنى وَاِنْ اَطَعْتُكَ شَكَرْتَنى وَاِنْ شَكَرْتُكَ زِدْتَنى آُلُّ ذلِكَ به من عطا آنى و اگر اطاعتت آنم قدردانى آنى و اگر سپاسگزاريت آنم بر من بيفزايى و همه اينها اِآْمالٌ لاِنْعُمِكَ عَلَىَّ وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ فَسُبْحانَكَ سُبْحانَكَ مِنْ مُبْدِئٍ براى آامل ساختن نعمتهاى تو است بر من و احسانى است آه نسبت به من دارى پس منزهى تو، منزه از آن رو آه آغازنده مُعيدٍ حَميدٍ مَجيدٍ تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُكَ وَعَظُمَتْ الاَّؤُكَ فَاءَىَُّ نِعَمِكَ ي ا نعمتى و بازگرداننده و ستوده و بزرگوارى بسى پاآيزه است نامهاى تو و بزرگ است نعمتهاى تو پس اى اِلهى اُحْصى عَدَداً وَذِآْراً اءَمْ اَىُّ عَطاياكَ اءَقُومُ بِها شُكْراً وَهِىَ يا معبود من آداميك از نعمتهايت را بشماره درآورده و ياد آنم يا براى آداميك از عطاهايت به سپاسگزارى اقدام آنم در صورتى آه آنها رَبِّ اَآْثَرُ مِنْ اَنْ يُحْصِيَهَا الْعآدّوُنَ اءَوْ يَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ ثُمَّ اى پروردگار من بيش از آن است آه حسابگران بتوانند آنها را بشمارند يا دانش حافظان بدانها رسد سپس اى خدا ما صَرَفْتَ وَدَرَاءْتَ عَنّى اَللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّآءِ اءَآْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لى آنچه را از سختى و گرفتارى از من دور آرده و باز داشتى بيشتر بوده از آنچه برايم آشكار شد مِنَ الْعافِيَةِ وَالسَّرّآءِ وَاَنَا اَشْهَدُ يا اِلهى بِحَقيقَةِ ايمانى وَعَقْدِ از تندرستى و خوشى و من گواهى دهم خدايا به حقيقت ايمان خودم و بدانچه تصميمات يقينم بدان بسته است عَزَماتِ يَقينى وَخالِصِ صَريحِ تَوْحيدى وَباطِنِ مَكْنُونِ ضَميرى و توحيد خالص و بى شائبه خود و درون سرپوشيده نهادم وَعَلائِقِ مَجارى نُورِ بَصَرى وَاَساريرِ صَفْحَةِ جَبينى وَخُرْقِ و رشته هاى ديد نور چشمانم و خطوط صفحه پيشانيم مَسارِبِ نَفْسى وَخَذاريفِ مارِنِ عِرْنينى وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعى و رخنه هاى راههاى تنفسم و پرده هاى نرمه بينيم و راههاى پرده گوشم وَما ضُمَّتْ وَاَطْبَقَتْ عَلَيْهِ شَفَتاىَ وَحَرَآاتِ لَفْظِ لِسانى وَمَغْرَزِ و آنچه بچسبد و روى هم قرار گيرد بر آن دو لبم و حرآتهاى تلفظ زبانم و محل پيوست آام حَنَكِ فَمى وَفَكّى وَمَنابِتِ اَضْراسى وَمَساغِ مَطْعَمى وَمَشْرَبى )فك بالاى ) دهان و آرواره ام و محل بيرون آمدن دندانهايم و محل چشيدن خوراك و آشاميدنيهايم وَحِمالَةِ اُمِّ رَاءْسى وَبُلُوعِ فارِغِ حَباَّئِلِ عُنُقى وَمَا اشْتَمَلَ عَليْهِ تامُورُ و رشته و عصب مغز سرم و لوله (حلق ) متصل به رگهاى گردنم و آنچه در برگرفته آن را صَدْرى وَحمائِلِ حَبْلِ وَتينى وَنِياطِ حِجابِ قَلْبى وَاءَفْلاذِ حَواشى قفسه سينه ام و رشته هاى رگ قلبم و شاهرگ پرده دلم و پاره هاى گوشه و آنار آَبِدى وَما حَوَتْهُ شَراسيفُ اَضْلاعى وَحِقاقُ مَفاصِلى وَقَبضُ جگرم و آنچه را در بردارد استخوانهاى دنده هايم و سربندهاى استخوانهايم و انقباض عَوامِلى وَاَطرافُِ اَنامِلى وَلَحْمى وَدَمى وَشَعْرى وَبَشَرى عضلات بدنم و اطراف سر انگشتانم و گوشتم و خونم و موى بدنم و بشره پوستم وَعَصَبى وَقَصَبى وَعِظامى وَمُخّى وَعُرُوقى وَجَميعُِ جَوارِحى وَمَا و عصبم و ساقم و استخوانم و مغزم و رگهايم و تمام اعضاء و جوارحم و آنچه بر اينها انْتَسَجَ عَلى ذلِكَ اَيّامَ رِضاعى وَما اَقلَّتِ الاْرْضُ مِنّى وَنَوْمى بافته شده از دوران شيرخوارگيم و آنچه را زمين از من بر خود گرفته و خوابم وَيَقَظَتى وَسُكُونى وَحَرَآاتِ رُآُوعى وَسُجُودى اَنْ لَوْ حاوَلْتُ و بيداريم و آرميدنم و حرآتهاى رآوع و سجود من (گواهى دهم ) آه اگر تصميم بگيرم وَاجْتَهَدْتُ مَدَى الاْعصارِ وَالاْحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها اَنْ اءُؤَدِّىَ شُكْرَ و بكوشم در طول قرون و اعصار بر فرض آه چنين عمرى بكنم و بخواهم شكر واحِدَةٍ مِنْ اءَنْعُمِكَ مَا اسْتَطَعْتُ ذلِكَ اِلاّ بِمَنِّكَ الْمُوجَبِ عَلَىَّ بِهِ يكى از نعمتهاى تو را بجا آورم نخواهم توانست جز به لطف خود آه آن خود واجب آند بر من شُكْرُكَ اَبَداً جَديداً وَثَنآءً طارِفاً عَتيداً اَجَلْ وَلوْ حَرَصْتُ اَنَا سپاسگزاريت را دوباره از نو و موجب ستايشى تازه و ريشه دار گردد آرى و اگر حريص باشم من وَالْعآدُّونَ مِنْ اَنامِكَ اءَنْ نُحْصِىَ مَدى اِنْعامِكَ سالِفِهِ وَ انِفِهِ ما و حسابگران از مخلوقت آه بخواهيم اندازه نعمت بخشيهاى تو را از گذشته و آينده حَصَرْناهُ عَدَداً وَلا اَحْصَيناهُ اَمَداًهَيْهاتَ اءنّى ذلِكَ وَاَنْتَ الْمُخْبِرُ فى به حساب درآوريم نتوانيم بشماره درآوريم و نه از نظر زمان و اندازه آنرا احصاء آنيم ! هيهات ! آجا چنين چيزى ميسر است آِتابِكَ النّاطِقِ وَالنَّبَاءِ الصّادِقِ وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لا تُحْصُوها و تو خود در آتاب گويا و خبر راست و درستت خبر داده اى آه ((اگر بشماريد نعمت خدا را احصاء نتوانيد آرد(( صَدَقَ آِتابُكَ اْللّهُمَّ وَاِنْبآؤُكَ وَبَلَّغَتْ اَنْبِيآؤُكَ وَرُسُلُكَ ما اَنْزَلْتَ خدايا آتاب تو و خبرى آه دادى راست است و رساندند پيمبران و رسولانت هرچه را بر ايشان از وحى خويش فروفرستادى عَلَيْهِمْ مِنْ وَحْيِكَ وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَبِهِمْ مِنْ دينِكَ غَيْرَ اءَنّى يا اِلهى و آنچه را تشريع آردى براى آنها و بوسيله آنها از دين و آيين خود جز اينكه معبودا اَشْهَدُ بِجَُهْدى وَجِدّى وَمَبْلَغِ طاعَتى وَوُسْعى وَاءَقُولُ مُؤْمِناً من گواهى دهم به سعى و آوششم و به اندازه رسائى طاعت و وسعم و از روى ايمان مُوقِناً اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً فَيَكُونَ مَوْرُوثاً وَلَمْ يَكُنْ لَهُ و يقين مى گويم ستايش خدايى را سزاست آه نگيرد فرزندى تا از او ارث برند و نيست برايش شَريكٌ فى مُلْكِهِ فَيُضآدَُّهُ فيَما ابْتَدَعَ وَلا وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ فَيُرْفِدَهُ فيما شريكى در فرمانروايى تا با او ضدّيت آنند در آنچه پديد آورد و نه نگهدارى از خوارى دارد تا آمكش آند در آنچه صَنَعَ فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ لَوْ آانَ فيهِما الِهَةٌ اِلا اللّهُ لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا بوجود آورد پس منزه باد منزه آه اگر بود در آسمان و زمين خدايانى جز او هر دو تباه مى شدند و از هم متلاشى مى گشتند سُبْحانَ اللّهِ الْواحِدِ الاْحَدِ الصَّمَدِ الَّذى لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ منزه است خداى يگانه يكتاى بى نيازى آه فرزند ندارد و فرزند آسى نيست و نيست لَهُ آُفُواً اَحَدٌ اَلْحَمْدُ لِلّهِ حَمْداً يُعادِلُ حَمْدَ مَلاَّئِكَتِهِ الْمُقَرَّبينَ وَاَنْبِي آئِهِ برايش همتايى هيچكس ستايش خداى را است ستايشى آه برابر ستايش فرشتگان مقرب او و پيمبران الْمُرْسَلينَ وَصَلَّى اللّهُ عَلى خِيَرَتِهِ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَآلِهِ مرسلش باشد و درود خدا بر بهترين خلقش محمد خاتم پيمبران و آل الطَّيِبينَ الطّاهِرينَ الْمُخلَصينَ وَسَلَّمَ پس شروع فرمود آن حضرت در سؤ ال و پاك و پاآيزه و خالص او باد و سلام* * * * * * * * * * * * * * * * * * * اهتمام نمود در دُعا و آب از ديده هاى مبارَآَش جارى بود پس گفت : اَللّهُمَّ اجْعَلْنى * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *خدايا چنانم اَخْشاكَ آَانّى اَراكَ وَاَسْعِدْنى بِتَقويكَ وَلا تُشْقِنى بِمَعْصِيَتِكَ ترسان خودت آن آه گويا مى بينمت و به پرهيزآارى از خويش خوشبختم گردان و به واسطه نافرمانيت بدبختم مكن وَخِرْلى فى قَضآئِكَ وَبارِكْ لى فى قَدَرِكَ حَتّى لا اءُحِبَّ تَعْجيلَ ما و در سرنوشت خود خير برايم مقدر آن و مقدراتت را برايم مبارك گردان تا چنان نباشم آه تعجيل آنچه را اَخَّرْتَ وَلا تَاْخيرَ ما عَجَّلْتَ اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى وَالْيَقينَ تو پس انداخته اى بخواهم و نه تاءخير آنچه را تو پيش انداخته اى خدايا قرار ده بى نيازى در نفس من و يقين فى قَلْبى وَالاِْخْلاصَ فى عَمَلى وَالنُّورَ فى بَصَرى وَالْبَصيرَةَ فى در دلم و اخلاص در آردارم و روشنى در ديده ام و بينايى در دينى وَمَتِّعْنى بِجَوارِحى وَاجْعَلْ سَمْعى وَبَصَرى اَلْوارِثَيْنِ مِنّى دينم و مرا از اعضا و جوارحم بهره مند آن و گوش و چشم مرا وارث من گردان (آه تا دم مرگ بسلامت باشند( وَانْصُرْنى عَلى مَنْ ظَلَمَنى وَاَرِنى فيهِ ثارى وَمَاءرِبى وَاَقِرَّ بِذلِكَ و ياريم ده بر آنكس آه به من ستم آرده و انتقام گيرى مرا و آرزويم را درباره اش به من بنمايان عَيْنى اَللَّهُمَّ اآْشِفْ آُرْبَتى وَاسْتُرْ عَوْرَتى وَاْغْفِرْ لى خَطيَّئَتى و ديده ام را در اين باره روشن آن خدايا محنتم را برطرف آن و زشتيهايم بپوشان و خطايم بيامرز وَاخْسَاءْ شَيْطانى وَفُكَّ رِهانى وَاْجَعْلْ لى يا اِلهى الدَّرَجَةَ الْعُلْيا فِى و شيطان و اهريمنم را از من بران و ذمه ام را از گِرو بِرَهان و قرار ده خدايا براى من درجه والا در الاْخِرَةِ وَالاُْوْلى اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ آَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى سَميعاً آخرت و در دنيا خدايا حمد تو را است آه مرا آفريدى و شنوا بَصيراً وَلَكَ الْحَمْدُ آَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى خَلْقاً سَوِيّاً رَحْمَةً بى وَقَدْ و بينا قرارم دادى و ستايش تو را است آه مرا آفريدى و از روى مهرى آه به من داشتى خلقتم را نيكو آراستى در آُنْتَ عَنْ خَلْقى غَنِيّاً رَبِّ بِما بَرَاءْتَنْى فَعَدَّلْتَ فِطْرَتى رَبِّ بِما صورتيكه تو از خلقت من بى نياز بودى پروردگارا به آنطور آه مرا پديدآوردى و در خلقتم اعتدال بكار بردى پروردگارا به آنطور اَنْشَاءْتَنى فَاَحْسَنْتَ صُورَتى رَبِّ بِما اَحْسَنْتَ اِلَىَّ وَفى نَفْسى آه بوجودم آوردى و صورتم را نيكو آردى پروردگارا به آنطور آه به من احسان آردى و عافَيْتَنى رَبِّ بِما آَلاَْتَنى وَوَفَّقْتَنى رَبِّ بِما اَنَعْمَتَ عَلَىَّ فَهَدَيْتَنى عافيتم دادى پروردگارا آنچنانكه مرا محافظت آردى و موفقم داشتى پروردگارا آنچنانكه بر من انعام آرده و هدايتم فرمودى رَبِّ بِما اَوْلَيْتَنى وَمِنْ آُلِّ خَيْرٍ اَعْطَيْتَنى رَبِّ بِما اَطْعَمْتَنى پروردگارا چنانچه مرا مورد احسان قرار داده و از هر خيرى به من عطا آردى پروردگارا آنچنانكه مرا خوراندى وَسَقَيْتَنى رَبِّ بِما اَغْنَيْتَنى وَاَقْنَيْتَنى رَبِّ بِما اَعَنْتَنى وَاَعْزَزْتَنى و نوشاندى پروردگارا آنچنانكه بى نيازم آردى و سرمايه ام دادى پروردگارا آنچنانكه آمكم دادى و عزتم بخشيدى رَبِّ بِما اَلْبَسْتَنى مِنْ سِتْرِكَ الصّافى وَيَسَّرْتَ لى مِنْ صُنْعِكَ پروردگارا آنچنانكه مرا از خلعت باصفايت پوشاندى و از مصنوعاتت به حد الْكافى صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَعِنّى عَلى بَواَّئِقِ الدُّهُورِ آافى در اختيارم گذاردى (چنانكه اين همه انعام به من آردى ) درود فرست بر محمد و آل محمد و آمكم ده بر پيش آمدهاى ناگوار روزگار وَصُرُوفِ اللَّيالى وَالاْيّامِ وَنَجِّنى مِنْ اَهْوالِ الدُّنْيا وَآُرُباتِ و آشمكشهاى شبها و روزها و از هراسهاى دنيا و اندوههاى الاْخِرَةِوَاآْفِنى شَرَّ ما يَعْمَلُ الظّالِمُونَ فِى الاْرْضِ اَللّهُمَّ ما اَخافُ آخرت نجاتم ده و از شر آنچه ستمگران در زمين انجام دهند مرا آفايت فرما خدايا از آنچه مى ترسم فَاآْفِنى وَما اَحْذَرُ فَقِنى وَفى نَفْسى وَدينى فَاحْرُسْنى وَفى سَفَرى آفايتم آن و از آنچه برحذرم ، نگاهم دار و خودم و دينم را فَاحْفَظْنى وَفى اَهْلى وَمالى فَاخْلُفْنى وَفيما رَزَقْتَنى فَبارِكْ لى حفظ آن و در سفر محافظتم آن و در خانواده و مالم جانشين من باش و در آنچه روزيم آرده اى برآت ده و مرا وَفى نَفْسى فَذَلِّلْنى وَفى اَعْيُنِ النّاسِ فَعَظِّمْنى وَمِنْ شَرِّ الْجِنِّ در پيش خودم خوار آن و در چشم مردم بزرگم آن و از شر جن وَالاِْنْسِ فَسَلِّمْنى وَبِذُنُوبى فَلا تَفْضَحْنى وَبِسَريرَتى فَلا تُخْزِنى و انس بسلامتم بدار و به گناهان رسوايم مكن و به انديشه هاى باطنم سرافكنده ام مكن وَبِعَمَلى فَلا تَبْتَلِنى وَنِعَمَكَ فَلا تَسْلُبْنى وَاِلى غَيْرِكَ فَلا تَكِلْنى و به آردارم دچارم مساز و نعمتهايت را از من مگير و بجز خودت به ديگرى واگذارم مكن اِلهى اِلى مَنْ تَكِلُنى اِلى قَريبٍ فَيَقْطَعُنى اَمْ اِلى بَعيدٍ فَيَتَجَهَّمُنى اَمْ خدايا به آه واگذارم مى آنى آيا به خويشاوندى آه از من بِبُرَد يا بيگانه اى آه مرا از خود دور آند يا به آسانى آه اِلَى الْمُسْتَضْعَفينَ لى وَاَنْتَ رَبّى وَمَليكُ اَمْرى اَشْكُو اِلَيْكَ غُرْبَتى خوارم شمرند و تويى پروردگار من و زمامدار آار من بسوى تو شكايت آرم از غربت خود وَبُعْدَ دارى وَهَوانى عَلى مَنْ مَلَّكْتَهُ اَمْرى اِلهى فَلا تُحْلِلْ عَلَىَّ و دورى خانه ام و خواريم نزد آسى آه زمامدار آار من آردى خدايا پس خشم خود را بر من مبار غَضَبَكَ فَاِنْ لَمْ تَكُنْ غَضِبْتَ عَلَىَّ فَلا اُبالى سُبْحانَكَ غَيْرَ اَنَّ و اگر بر من خشم نكرده باشى باآى ندارم - منزهى تو - جز اينكه در عين حال عافِيَتَكَ اَوْسَعُ لى فَاَسْئَلُكَ يا رَبِّ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذى اَشْرَقَتْ لَهُ عافيت تو وسيعتر است براى من پس از تو خواهم پروردگارا به نور ذاتت آه روشن شد بدان الاْرْضُ وَالسَّمواتُوَآُشِفَتْ بِهِ الظُّلُماتُ وَصَلَُحَ بِهِ اَمْرُ الاْوَّلينَ زمين و آسمانها و برطرف شد بدان تاريكيها و اصلاح شد بدان آار اولين وَالاْخِرينَ اَنْ لا تُميتَنى عَلى غَضَبِكَ وَلا تُنْزِلَْ بى سَخَطَكَ لَكَ و آخرين آه مرا بر حال غضب خويش نميرانى و خشمت را بر من نازل مفرمايى الْعُتْبى لَكَ الْعُتْبى حَتّى تَرْضى قَبْلَ ذلِك لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ رَبَّ الْبَلَدِ مؤ اخذه و بازخواست حق تو است تا گاهى آه پيش از آن راضى شوى معبودى جز تو نيست آه پروردگار شهر الْحَرامِ وَالْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَالْبَيْتِ الْعَتيقِ الَّذى اَحْلَلْتَهُ الْبَرَآَةَ وَجَعَلْتَهُ محترم و مشعر الحرام و خانه آعبه اى آن خانه اى آه برآت را بدان نازل آردى و آنرا براى لِلنّاسِ اَمْناً يا مَنْ عَفا عَنْ عَظيمِ الذُّنُوبِ بِحِلْمِهِ يا مَنْ اَسْبَغَ النَّعْمآءَ مردمان خانه امنى قرار دادى اى آسى آه از گناهان بزرگ به بردبارى خود درگذرى اى آه نعمتها را بِفَضْلِهِ يا مَنْ اَعْطَى الْجَزيلَ بِكَرَمِهِ يا عُدَّتى فى شِدَّتى يا به فضل خود فراوان گردانى اى آه عطاياى شايان را به آرم خود بدهى اى ذخيره ام در سختى اى صاحِبى فى وَحْدَتى يا غِياثى فى آُرْبَتى يا وَلِيّى فى نِعْمَتى يا رفيق و همدمم در تنهايى اى فريادرس من در گرفتارى اى ولى من در نعمتم اى اِلهى وَاِلهَ آبائى اِبْراهيمَ وَاِسْماعيلَ وَاِسْحقَ وَيَعْقُوبَ وَرَبَّ معبود من و معبود پدرانم ابراهيم و اسمعيل و (معبود) اسحاق و يعقوب و پروردگار جَبْرَئيلَ وَميكائيلَ وَاِسْرافيلَ وَربَّ مُحَمَّدٍ خاتِمِ النَّبِيّينَ وَ الِهِ جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و پروردگار محمد خاتم پيمبران و آل الْمُنْتَجَبينَ وَمُنْزِلَ التَّوريةِ وَالاِْنْجيلِ وَالزَّبُورِ وَالْفُرْقانِ وَمُنَزِّلَ برگزيده اش و فروفرستنده تورات و انجيل و زبور و قرآن و نازل آننده آهيَّعَّصَّ وَطه وَيسَّ وَالْقُرآنِ الْحَكيمِ اَنْتَ آَهْفى حينَ تُعْيينِى آهيعص و طه و ((يس و قرآن حكمت آموز)) تويى پناه من هنگامى آه درمانده ام آنند الْمَذاهِبُ فى سَعَتِها وَتَضيقُ بِىَ الاْرْضُ بِرُحْبِها وَلَوْلا رَحْمَتُكَ راهها با همه وسعتى آه دارند و زمين بر من تنگ گيرد با همه پهناوريش و اگر نبود رحمت تو لَكُنْتُ مِنَ الْهالِكينَ وَاَنْتَ مُقيلُ عَثْرَتى وَلَوْلا سَتْرُكَ اِيّاىَ لَكُنْتُ بطور حتم من هلاك شده بودم و تويى ناديده گير لغزشم و اگر پرده پوشى تو نبود مسلما مِنَ الْمَفْضُوحينَ وَاَنْتَ مُؤَيِّدى بِالنَّصْرِ عَلى اَعْدآئى وَلَوْلا نَصْرُكَ من از رسواشدگان بودم و تويى آه به يارى خود مرا بر دشمنانم يارى دهى و اگر نبود يارى تو اِيّاىَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبينَ يا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرِّفْعَةِ من مغلوب شده بودم اى آه مخصوص آرده خود را به بلندى و برترى فَاَوْلِيآئُهُ بِعِزِّهِ يَعْتَزُّونَ يا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ الْمُلوُكُ نيرَ الْمَذَلَّةِ و دوستانش بوسيله عزت او عزت يابند اى آه پادشاهان در برابرش طوق خوارى عَلى اَعْناقِهِمْ فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خائِفُونَ يَعْلَمُ خائِنَةَ الاْعْيُنِ وَما به گردن گذارند و آنها از سَطَوَتَش ترسانند مى داند حرآت (يا خيانت ) چشمها و آنچه را سينه ها تُخْفِى الصُّدُورُ وَ غَيْبَ ما تَاْتى بِهِ الاْزْمِنَةُ وَالدُّهُورُ يا مَنْ لا يَعْلَمُ پنهان آنند و حوادثى آه در آمون زمانها و روزگارها است اى آه نداند آَيْفَ هُوَ اِلاّ هُوَيا مَنْ لا يَعْلَمُ ما هُوَ اِلاّ هُوَ يا مَنْ لا يَعْلَمُهُ اِلاّ هُوَ يا چگونگى او را جز خود او اى آه نداند چيست او جز او اى آه نداند او را جز خود او مَنْ آَبَسَ الاْرْضَ عَلَى الْمآءِ وَسَدَّ الْهَوآءَ بِالسَّمآءِ يا مَنْ لَهُ اَآْرَمُ اى آه زمين را بر آب فرو بُردى و هوا را به آسمان بستى اى آه گرامى ترين الاْسْمآءِ يا ذَاالْمَعْرُوفِ الَّذى لا يَنْقَطِعُ اَبَداً يا مُقَيِّضَ الرَّآْبِ نامها از او است اى دارنده احسانى آه هرگز قطع نشود اى گمارنده آاروان براى نجات لِيُوسُفَ فِى الْبَلَدِ الْقَفْرِ وَمُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ وَجاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِيَّةِ يوسف در آن جاى بى آب و علف و بيرون آورنده اش از چاه و رساننده اش به پادشاهى پس از بندگى مَلِكاً يا رادَّهُ عَلى يَعْقُوبَ بَعْدَ اَنِ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ اى آه او را برگرداندى به يعقوب پس از آنكه ديدگانش از اندوه سفيد شده بود و آآنده از غم بود آَظيمٌ يا آاشِفَ الضُّرِّ وَالْبَلْوى عَنْ اَيُّوبَ وَمُمْسِكَ يَدَىْ اِبْرهيمَ اى برطرف آننده سختى و گرفتارى از ايوب و اى نگهدارنده دستهاى ابراهيم عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ آِبَرِ سِنِّهِ وَفَنآءِ عُمُرِهِ يا مَنِ اسْتَجابَ لِزَآَرِيّا از ذبح پسرش پس از سن پيرى و بسرآمدن عمرش اى آه دعاى زآريا را به اجابت رساندى فَوَهَبَ لَهُ يَحْيى وَلَمْ يَدَعْهُ فَرْداً وَحيداً يا مَنْ اَخْرَجَ يُونُسَ مِنْ و يحيى را به او بخشيدى و او را تنها و بى آس وامگذاردى اى آه بيرون آورد يونس را از بَطْنِ الْحُوتِ يا مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَنىَّ اِسْرآئي لَ فَاَنْجاهُمْ وَجَعَلَ شكم ماهى اى آه شكافت دريا را براى بنى اسرائيل و (از فرعونيان ) نجاتشان داد فِرْعَوْنَ وَجُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقينَ يا مَنْ اَرْسَلَ الرِّياحَ مُبَشِّراتٍ بَيْنَ و فرعون و لشكريانش را غرق آرد اى آه فرستاد بادها را نويد دهندگانى پيشاپيش يَدَىْ رَحْمَتِهِ يا مَنْ لَمْ يَعْجَلْ عَلى مَنْ عَصاهُ مِنْ خَلْقِهِ يا مَنِ آمدن رحمتش اى آه شتاب نكند بر (عذاب ) نافرمانان از خلق خود اى آه اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ وَقَدْ غَدَوْا فى نِعْمَتِهِيَاْآُلُونَ نجات بخشيد ساحران (فرعون ) را پس از سالها انكار (و آفر) و چنان بودند آه متنعّم به نعمتهاى خدا بودند رِزْقَهُ وَيَعْبُدُونَ غَيْرَهُ وَقَدْ حاَّدُّوهُ وَناَّدُّوهُ وَآَذَّبُوا رُسُلَهُ يا اَللّهُ يا اَللّهُ آه روزيش را مى خوردند ولى پرستش ديگرى را مى آردند و با خدا دشمنى و ضديت داشتند و رسولانش را تكذيب مى آردند اى خدا يا بَدىَُّ يا بَديعُ لا نِدَّلَكَ يا دآئِماً لا نَفادَ لَكَ يا حَيّاً حينَ لا حَىَّ يا اى خدا اى آغازنده اى پديدآورنده اى آه همتا ندارى اى جاويدانى آه زوال ندارى اى زنده در آنگاه آه زنده اى نبود مُحْيِىَ الْمَوْتى يا مَنْ هُوَ قآئِمٌ عَلى آُلِّ نَفْسٍ بِما آَسَبَتْ يا مَنْ قَلَّ لَهُ اى زنده آن مردگان اى آه مراقبت دارى بر هرآس بدانچه انجام داده اى آه سپاسگزارى من برايش اندك است شُكْرى فَلَمْ يَحْرِمْنى وَعَظُمَتْ خَطيَّئَتى فَلَمْ يَفْضَحْنى وَرَانى عَلَى ولى محرومم نكند و خطايم بزرگ است ولى رسوايم نكند و مرا بر الْمَعاصى فَلَمْ يَشْهَرْنى يا مَنْ حَفِظَنى فى صِغَرى يا مَنْ رَزَقَنى نافرمانى خويش بيند ولى پرده ام ندرد اى آه مرا در آودآى محافظت آردى اى آه در بزرگى روزيم دادى فى آِبَرى يا مَنْ اَياد

امضای کاربر : هیچ وقت مغرور نشو، برگها وقتی می ریزند كه فكر میكنند طلا شدند
دوشنبه 22 مهر 1392 - 07:58
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از mohabat به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: fatemesoltan &
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :