ارسال پاسخ
تعداد بازدید 44
نویسنده پیام
mohabat آفلاین

کاربر ویژه

ارسال‌ها : 118
عضویت: 1 /7 /1392
سن: 99
تشکرها : 18
تشکر شده : 47
آئين دوستى
جلب دوستى نيمى از خرد است.

زيرا كيفيت انتخاب دوست، بستگى به ميزان عقلِ انتخاب كننده دارد. پيدا است كه انسان عاقل و با تدبير، كسى را براى دوستى برمىگزيند كه او نيز از خرد بالايى برخوردار باشد. از سوى ديگر معلوم است كه اگر انتخاب شونده فردى مؤمن، عاقل، دورانديش، صادق و وفادار و داراى انديشه و فكر روشن باشد و يا رفيقى بىايمان، كودن، بىتدبير، دروغگو، بىوفا و فاقد بينش و بصيرت؛ هركدام چه نقش و تأثيرى دارند.

- دوستى چيست؟

اگر اندكى دقت كنيد، متوجه خواهيد شد كه شما آگاهانه و يا ناخودآگاه به دنبال دوست يابى هستيد. امّا آيا تاكنون فكر كرده ايد كه دوستى چيست و دوستى حقيقى كدام است؟ از آنجا كه انسان موجودى اجتماعى است، صرف نظر از اينكه در چه جامعه اى زندگى مىكند طبعاً به دنبال يافتن ياران و دوستان و همراهانى براى خود مىباشد. البته چون اين گزينش در ميان اقوام و ملل مختلف، شكلهاى متنوعى پيدا مىكند و با انگيزه هاى گوناگون و يا براساس احساسات متفاوت عقلانى، عاطفى و غير از آن به وجود مىآيد؛ تعاريف مختلفى نيز از اين واژه ارائه شده است. گروهى دوستى را صرفاً به معناى همان «معاشرت» دانسته اند. گروهى ديگر بر اين باورند كه دوستى عبارت است از پيدا شدن يك نوع ارتباط خاص كه در مقاطع مختلف و يا در زمانى خاص، ميان افراد پيدا مىشود. برخى ديگر معتقدند كه دوستى يك نوع قرارداد اخلاقى است كه با انگيزه هاى خاصّ دنيوى و اخروى بين افراد به وجود مىآيد. به هر حال قبل از آنكه بدانيم دوست خوب كيست و دوست بد كدام است؛ بايد ديد ما چه تعريفى از «دوستى» داريم زيرا دوستى هم مىتواند صحيح و هم ناصحيح باشد.

دوستى يعنى چه؟

در تفسير الميزان در توضيح كلمة «أخِلّاء»، دوستى چنين تعريف شده است: كلمة أخِلّاء جمع خليل به معناى دوست است. و اگر دوست را خليل گفته اند بدان جهت است كه آدمى، خُلّت يعنى حاجت خود را به او مىگويد. و ظاهراً مراد از اخلّاء، مطلقِ كسانى است كه با يكديگر محبت مىكنند. چه متقين و اهل آخرت كه دوستىشان با يكديگر به خاطر خداست (نه به خاطر منافع مادى) و چه اهل دنيا كه دوستىشان به منظور منافع مادى است. (2)

در كتاب المحجّة البيضاء، دوستى چنين تعريف شده است:

«دوستى يعنى همنشينى، معاشرت و گفتگوى انسان با افرادى كه به آنها علاقه و محبت دارد، زيرا با غيردوست معمولاً كسى قصد معاشرت ندارد. اين دوستى و ارادت و محبت يا لِذاته است (3) و يا مجازى و واسطه اى است كه انسان به وسيلة آن به دوست حقيقى برسد». (4)

بنابراين دوستىها ممكن است براساس منافع مادى و خواهش هاى نفسانى و اغراض و احساسات باشد و يا براساس يك انگيزة صحيح. با استفاده از آنچه گذشت، دوستى صحيح براساس معيارهاى دينى را اينچنين تعريف مىكنيم:

محبت، علاقه، ارتباط روحى، حسن معاشرت و گفتگو ميان دو فرد و يا بين افراد جامعه با ملاك صحيح و انگيزه اى الهى به طورى كه دوستان براساس آن بتوانند نيازهاى فردى و اجتماعى و احتياجات دنيوى و اخروى خود را تأمين كنند.

2- دوستى حقيقى

اين نوع از دوستى مخصوص اولياء و مؤمنان واقعى است كه تمام ارادت و انس و محبت خود را نسبت به خداوند تبارك و تعالى و اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) صرف نموده اند. آرى اينان نخبگان عالم و كسانى هستند كه از غيردوست رسته و به دوست پيوسته اند و آنچنان لذت اين دوستى را چشيده اند كه حاضر نيستند دنيا و آنچه در آن است را با لحظه اى انس و محبت و مناجات با خداى تعالى و ارادت به ساحت معصومين (عليهم السلام) عوض كند. زيرا آنها خود مصداق واقعى:

«وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ». (5)

آنان كه ايمان دارند بيشترين محبت و عشقشان به خداست.

فرازى از مناجات

معلّمان بزرگ محبت و پرچمداران راستين عبوديت، ائمة هدى (صلوات الله عليهم اجمعين) هستند. در اينجا فرازى كوتاه از مناجات سيدالعارفين علىبن الحسين حضرت امام سجاد (عليه السلام) را مىآوريم كه اين جملات خود گوياى آن است كه دوستان حقيقى كيان اند.

لِقاؤُكَ قُرَّةُ عَيْنى وَ وَصْلُكَ مُنى نَفْسى وَ إِلَيْكَ شَوْقى وَ فى مَحَبَّتِكَ وَ لَهى وَ إِلى هَواكَ صَبابَتى وَ رِضاكَ بُغْيَتى و رُؤْيَتُكَ حاجَتى وَ جِوارُكَ طَلِبَتى وَ قُرْبُكَ غايَةُ سُؤْلى وَ فى مُناجاتِكَ رَوْحى وَ راحَتى وَ عِنْدَكَ دَواءُ عِلَّتى وَ شِفاءُ غُلَّتى وَ بَرْدُ لَوْعَتى وَ لا تَقْطَعْنى عَنْكَ وَ لا تُباعِدْنى مِنْكَ يا نَعيمى وَ جَنَّتى وَ يا دُنْياى وَ آخِرَتى. (6)

نور چشمان من! لقاء تو، و آرزويم رسيدن به تو، و تمام اشتياقم به تو، شيدائى من در محبت تو، و دواى دردهايم و شفاى عطش تشنگىام و خنكى دل سوخته ام همه نزد توست. پس مرا از خود جدا مكن و به هجرانم مبتلا مساز. اى نعمت و بهشت من و اى دنيا و آخرت من. كيست كه طعم حلاوت محبت تو را چشيد و جز آن را طلب كرد و كيست كه به قرب تو مأنوس گرديد، آنگاه از تو روى گرداند.

اى به ديدار تو روشن ديده ام * * * وصل تو نور دل غمديده ام

اى به سويت اشتياق جانىام * * * عشق تو سرماية حيوانىام

گرچه از عشق تو مىسوزد دلم * * * نيست جز مهر تو در آب و گِلم

من ندارم حاجتى جز روى تو * * * من نجويم مقصدى جز كوى تو

از تو غير از تو ندارم حاجتى * * * جز به ذكر تو نبينم راحتى

تشنه ام سيرابىام در دست تست * * * تابش و بينائىام پابست تست

اى خدا نوميد از آن نورم مكن * * * از درِ خود دور و مهجورم مكن

اى تو هم دنيا و هم عُقباى من * * * هم بهشت و هم بهشت آراى من (7)

حكايت يك عاشق

جوانى از اهل شام همه روزه به عشق ديدار جمال دوست، خدمت حضرت امام محمدباقر (عليه السلام) مىرسيد و خود در بيان دليل اين اشتياق پايان ناپذير اين گونه مىگفت: من در محبت و دوستى مولايم آنچنانم كه اگر يك روز از فيض جمالش محروم شوم، جان مىدهم.

اين گذشت تا آنكه روزى بيمار شد و سه روز از وصالْ محروم و پس از آن مرغ جانش قفس تن را بدرود گفت.

خبر مرگ او را به امام باقر (عليه السلام) رساندند و از آن حضرت درخواست كردند كه در نمازش قدم رنجه فرمايد. وقتى آن جناب به بالين اين جوان عاشق آمد و او را به نام صدا زد؛ جوان بىتأمّل برخاست و گفت: «لبيك اى امام». پس از آن گفت: به خدا قسم وقتى جان مرا به جهان جاويدان بردند، صدايى به گوشم رسيد كه او را برگردانيد تا دعوت مولاى خود را اجابت كند.

اى ملك او را به سوى دوست بر در همان جايى كه جان اوست بر

زآنكه محبوبش محبّ ما بود * * * هر كه در آنجا بود اينجا بود

امضای کاربر : هیچ وقت مغرور نشو، برگها وقتی می ریزند كه فكر میكنند طلا شدند
یکشنبه 07 مهر 1392 - 09:48
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از mohabat به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: fatemesoltan &
mohabat آفلاین


کاربر ویژه

ارسال‌ها : 118
عضویت: 1 /7 /1392
سن: 99
تشکرها : 18
تشکر شده : 47

دوستی پروانه ای

یک شب سرد پاییز یک پروانه اومد پشت پنجره اطاق پسرک و به شیشه زد: تیک! تیک! تیک!
پسرک که سرش حسابی گرم بود، برگشت و دید یه پروانه کوچیک اونجاست!
پروانه با شور و شوق گفت: می‌خوام باهات دوست بشم، لطفا پنجره رو باز کن.
اما پسرک با اوقات تلخی جواب داد: نمی‌شه، تو یه پروانه هستی!
پروانه خجالت زده سرش رو کج کرد و با صدای لرزون گفت: لطفا پنجره رو باز کن، هوا اینجا خیلی سرده!
اون پسر باز هم قبول نکرد: برو از اینجا و منو راحت بذار!
پروانه با غم زیاد از اونجا دور شد.
فرداش پسرک از رفتارش پشیمون شد و پیش خودش گفت: برای اولین بار کسی خواست با من دوست بشه ولی من حرفشو گوش نکردم و پیش خودش فکر کرد که “ممکنه پروانه برگرده و این بار با هم دوست می‌شیم”.
مدت‌ها کنار پنجره باز اتاقش نشست. پروانه‌های زیادی اومدن اما از پروانه اون شب خبری نشد.
خسته از انتظار، پسرک پیش مرد دانا رفت و ماجرا رو براش تعریف کرد.
مرد دانا بهش گفت: پسر عزیزم عمر پروانه‌ها بیشتر از یک یا دو روز نیست!
پسرک از اون روز دیگه همیشه یادش موند که برای دوستی و دوست داشتن فرصت کوتاهی داره و نباید از کوچکترین فرصتی دریغ کرد

امضای کاربر : هیچ وقت مغرور نشو، برگها وقتی می ریزند كه فكر میكنند طلا شدند
دوشنبه 08 مهر 1392 - 19:47
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از mohabat به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: fatemesoltan /
mohabat آفلاین


کاربر ویژه

ارسال‌ها : 118
عضویت: 1 /7 /1392
سن: 99
تشکرها : 18
تشکر شده : 47

- دوستى مجازى

برپاية آنچه تا بدين جا در تعريف دوستى گفتيم روشن مىشود كه هر علاقه و محبتى كه انسان به غير از خداوند تبارك و تعالى و ائمة معصومين (عليهم السلام) دارد، دوستى مجازى است. حال اگر اين دوستى برخاسته از خواهش هاى نفسانى و شر و فساد باشد رهزن آدمى است و انسان را به منجلاب فساد مىكشد و اصولاً چنين دوستىهايى ناپايدار خواهد بود. امّا اگر اين دوستى، داراى معيار صحيح بوده و از انگيزة الهى و فطرت انسانى نشأت گرفته باشد؛ ضمن آنكه پايدار مىماند، سرانجام انسان را به سعادت رهنمون خواهد شد.

بىشك يك مسلمان كه با نگاه دينى، روش زندگى خود را ترسيم مىكند و تمام مراحل و ابعاد آن را حركت به سوى كمال مىداند؛ در انتخاب دوست ـ كه سهم عظيمى در سعادت و شقاوت دارد و نقش مهمى در زندگى ايفا مىكند ـ دقت كامل را به عمل مىآورد و دوستانى را جهت معاشرت و زندگى مىگزيند كه در اين مسير يار و مددكار او باشند. در اين صورت است كه اين نوع دوستى و محبت مجازى، به بستر و واسطه اى براى رسيدن به آن حقيقت مطلق تبديل مىشود.

4- معيار بهترين دوستى ها

نخستين نكته اى كه در اينجا بايد بر آن تأكيد شود اين است كه دوستى و محبت داراى مراتب و درجاتى است. نبايد تصور كرد كه دوستى بين افراد، يكسان است. حقيقت اين است كه دوستان مراتب مختلفى دارند؛ بعضى به عنوان دوست كامل شناخته مىشوند زيرا از همة ويژگيها و شرايط يك دوست كامل برخوردارند و بعضى شرايط كمترى را در خود جمع كرده اند. با مطالعة احاديث و روايات هم به اين مطلب پى مىبريم كه دوستان به چند نوع تقسيم شده اند:

الصَّداقَةُ مَحْدُودَةٌ فَمَنْ لَمْ تَكُنْ فيهِ تِلْكَ الْحُدُودُ فَلا تَنْسِبْهُ اِلى كَمالِ الصَّداقَةِ وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ فيهِ شَيْءٌ مِنْ تِلْكَ الْحُدُودِ فَلا تَنْسِبْهُ إلى شَيْءٍ مِنَ الصَّداقَةِ أوَّلُها أنْ يَكُونَ سَريرَتُهُ وَ عَلانِيَتُهُ لَكَ واحِدَةً وَ الثّانِيَةُ أنْ يَرى زَيْنَكَ زَيْنَهُ و شَيْنَكَ شَيْنَهُ وَ الثّالِثَةُ أنْ لا يَغُرَّهُ عَنْكَ مالٌ وَ لا وَلايَةٌ وَ الرَّابِعَةُ أنْ لا يَمْنَعَكَ شَيْئاً مِمّا تَصِلُ إلَيْهِ مَقْدِرَتُهُ وَ الْخامِسَةُ أنْ لا يُسْلِمَكَ عِنْدَ النَّكَبات.
امام صادق (عليه السلام) فرموده است:

دوستى و رفاقت حدودى دارد. كسى كه واجد تمام آن حدود نيست، دوست كامل نيست و آن كس كه داراى هيچ يك از آن حدود نباشد اساساً دوست نيست.

اوّل آنكه: ظاهر و باطن رفيقت نسبت به تو يكسان باشد.

دوّم آنكه: زيبايى و آبروى تو را جمال خود ببيند و نازيبايى تو را نازيبايى خود بداند.

سوّم آنكه: دست يافتن به مال و يا رسيدن به مقام، روش دوستانة او را نسبت به تو تغيير ندهد.

چهارم آنكه: در زمينة رفاقت از آنچه و هرچه در اختيار دارد نسبت به تو مضايقه نكند.

پنجم: تو را در مواقع آرام و مصائب ترك نگويد.

شما تا چه اندازه مايل هستيد كه اينچنين دوستانى داشته باشيد؟ آيا آرزوى هميشگى شما نيست كه با اين گونه افراد رفاقت كنيد؟

با اطمينان مىتوان گفت كه اينها دوستان برتر هستند و اگر دوستانى با اين خصوصيات پيدا كرديد، بدانيد كيميايى يافته ايد كه نبايد آن را به آسانى از دست داد زيرا ارتكاب چنين خطايى از خرد به دور است و همان گونه كه امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: دوستى برادران مؤمن، جزئى از دين مىباشد و شخص عاقل مراقب دين خود است.
آن حضرت در حديث ديگرى فرمود: رفقاى صميمى سه دسته اند:

1. كسى كه مانند غذا از لوازم ضرورى زندگى به حساب مىآيد و آدمى در همة حالات به وى نيازمند است؛ كه او رفيق عاقل است.

2. كسى كه وجود او براى انسان به منزلة يك بيمارى رنج آور است؛ و آن رفيق احمق است.

3. رفيقى كه وجودش نافع و به منزلة داروى شفابخش و ضدّ بيمارى است؛ كه او رفيق روشنفكر بسيار عاقل است.
تفاوت بين دوستان و مراتب دوستى احتياج به دليل و برهان ندارد. لابد شما در زندگى دوستانى داشته ايد كه دوستى با آنان عذاب آور است و به اين ترتيب هميشه سعى مىكنيد خود را از او دور نگه داريد. در مقابل بعضى هستند كه انسان حاضر است با صرف ساعتها وقت و طى مسافتهاى طولانى و يا با تحمل رنج و مشقّت، او را پيدا كند و ساعتى با او همنشين باشد. اين مطلب همان چيزى است كه ما از آن به عنوان مراتب دوستى ياد كرديم.


امضای کاربر : هیچ وقت مغرور نشو، برگها وقتی می ریزند كه فكر میكنند طلا شدند
شنبه 20 مهر 1392 - 08:04
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :